کد مطلب:154201 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

محمد حنفیه از مختار کمک می خواهد
عبدالله زبیر محمد حنفیه و عده ای از خاندانش را كه با او بودند و هفده نفر از رجال كوفه را كه از محمد شنوائی داشتند طلبید تا با او بیعت كنند، محمد از بیعت با ابن زبیر سرپیچی می كرد و می گفت: تا وقتیكه تمام ملت اسلامی در بیعت كسی اتفاق نكرده اند من بیعت نمی كنم، در این گفتگو میان طرفین سر و صدائی شد و ابن زبیر هم خیلی اصرار نورزید، اما پس از آن كه مختار بر كوفه مستولی شد و مردم را به محمد حنفیه دعوت می كرد،


عبدالله ترسید كه مبادا كار ایشان بالا بگیرد و مردم را به بیعت ابن حنفیه بخوانند و در نتیجه ریاست ابن زبیر پایمال گردد، از این وقت برای بیعت گرفتن از ایشان اصرار می ورزید، همه آن ها را در زمزم حبس كرد و قسم خورد اگر تا موعد مقرر بیعت نكنید شما را آتش می زنم و حتی هیزم فراوانی برای آتش زدن ایشان اطراف محبسشان جمع كرده بود، محمد و همراهانش روز شماری می كردند و مطمئن بودند كه عبدالله به گفته اش جامه عمل می پوشد [1] .

بعضی از همراهان ابن حنفیه پیشنهاد كردند: چطور است كه نامه ای به مختار و مردم كوفه بنویسی و حال خود و همراهان را شرح دهی و از ایشان استمداد كنی؟

محمد حنفیه نیمه شبی كه پاسبانان جلو در زندان در خواب بودند سه نفر از همراهانش را كه اهل كوفه بودند با نامه ای روانه كوفه نمود و از مردم كوفه خواست تا ایشان را یاری كنند و خوار نسازند چنانكه با حسین علیه السلام نمودند.

مختار نامه ابن حنفیه را برای مردم كوفه خواند و اظهار داشت: این مهدی شما و نسل پیامبر شما است كه او و همراهانش را در حبس نگه داشته اند و مانند گوسفند آن به آن در انتظار قتل به سر می برند و ابواسحاق نیستم اگر ایشان را كمك نكنم، سپاه پشت سر سپاه مانند سیل بسوی ایشان روانه می كنم.

ابوعبدالله جدلی را با هفتاد سوار روانه مكه نمود، پشت سر او ظبان بن عثمان را با چهارصد نفر اعزام داشت و چهارصد هزار درهم نیز همراه او برای محمد فرستاد، سپس ابومعتبر را با صد نفر و هانی بن قیس را با صد نفر، عمیر بن طارق را با چهل نفر، یونس بن عمران با چهل نفر، مرتب سپاهیان را اعزام می داشت.

در ذات عرق ابوعبدالله جدلی و عمیر بن طارق و یونس بهم پیوسته و ایشان اولین جمعیتی بودند كه وارد مسجد الحرام شدند، ندای «یا لثارات الحسین» دردادند تا به زمزم رسیدند و اگر دو روز دیگر نرسیده بودند، ابن زبیر با هیزمهائی كه تهیه دیده بودند ایشان را آتش می زد، آنها را از زندان خارج كردند و به محمد بن حنفیه پیشنهاد كردند اجازه بده حساب ابن زبیر را برسیم؟ گفت: جنگ در خانه خدا را حلال نمی شمارم.


ابن زبیر اظهار داشت تصور می كنید بدون این كه بیعت كنند از ایشان دست می كشم ابوعبدالله جدلی گفت: به پروردگار كعبه ایشان را آزاد كن و گرنه چنان شمشیرها را بحركت درآوریم كه دمار از روزگار مخالفین برآورد؟

ابن زبیر: تو مرا از این جمعیت می ترسانی بخدا قسم اگر به یارانم اجازه دهم یكساعت طول نمیكشد كه سر اینها را برمی دارند.

بگو مگوی ابن زبیر و كوفیان داشت بالا می گرفت كه محمد حنفیه ایشان را از ایجاد فتنه و آشوب مانع گردید.

با همه اینها ابن زبیر از حرف خود برنگشته بود كه ابومعتمر با صد سوار و هانی بن قیس با صد سوار و ظبیان با چهارصد نفر وارد شدند، ابن زبیر كه دید پشت سر هم جمعیت وارد می شوند ترسید و سكوت كرد.

محمد بن حنفیه و همراهان از زندان به شعب ابی طالب منتقل شدند، در مدت كوتاهی چهار هزار نفر برای محافظت محمد گرد آمدند، و محمد اموالی را كه مختار فرستاده بود میان سپاهیان تقسیم كرد.

این جمعیت را كه از كوفه آمدند خشبیه می گویند برای آنكه هنگام ورود به مكه باحترام خانه خدا عوض شمشیر چوب دست گرفتند و یا برای آن كه چوب و هیزم را كه ابن زبیر برای سوزاندن محمد و یارانش تهیه كرده بود گرفتند آنها را خشبیه می گویند [2] .


[1] كامل 249:4.

[2] طبري 693:8 كامل 250:4 و اعيان الشيعه 59:46.